دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

سیمرغ

 

تا کنون ِ زندگی ام را شرمسارم

واکنونش را گستاخ.

های ای پرندگان سعادت،

یکی یکی تان را بر شانه ام لمس خواهم کرد.

وسیمرغ بلند پرواز را بر خواهم گزید.

 

تاکنون هر آن چه جویده ام ،

تفالگان مومی عنکبوتان  گمراه  بود،

با طعم عسل،اما ...

اکنون،

کرسی جویدن دوبارگی را کنده ام ،

و دندان شیری  هوس نیز لق است،

ازآنگونه که تف کردن غرور می کندش.

شاید وهمی دوباره صورتک به رخ دارد؟!

یا که ابلیس نزدیکی را با فرشتکان رابط می آغازد؟!

وای بر تو اگر فریب را نشناسی ،

 پس از این همه ی دغل کاریهای اجیران .

 

سزاوار سرزنش فریفتگانم ،

اگر این بار نیز ره به دوزخ باز شود،

و دوباره  سراخانه ام تردید باشد.

وای که اگر چنین در بدر زمانه گردم،

گاه رفتن چه روی بازگشت؟

چه روی شرمندگی؟!

که رحمن ورحیمش ، شرمسار این همه ی صفات اند.

 

سزاوار ملامت گری دریوزگانم

اگر این بار نیز مهر و موم توبه نامه باز شود،

و سوگند نامه از یاد برود،

یا که سفر نامه ناتمام بماند.

وای که اگر چنین بی محابا سرکشی کنم،

چه بسا مزدوران و لعینان را مقامی شایسته تر.

چه بسا برج باروی دوزخم استوارتر.

 

 

 

ترسان ترسان گام برداشتن چه سود،

 که دیگر گاه لغزش نیست.

زمان آغاز است تا ابدیت،

زمان اتمام سکون است و سستی،

زمان برداشتن گامهای استوار است ،

زمان سعود. 

 

وتو ای سیمرغ،

ای سوگل پرندگان،

پا به پای من جبر سعود می کشاندت به ملکوت.

پا به پای من استوار بر سر سوگند.

آری ای سیمرغ،

ای پرنده ی محکوم به سعادت.