شتاب در تصمیم ماورایی،
و تزلزل در ایمان خدایی.
آنک فریاد پیری زودرس،
وآنک جنجال بیداری خفتگان و بانگ جرس.
شاید که این بار،
پیروز ماجرای دورن را در یابم،
شاید تختگاه سلیمان را تصاحب کنم اینبار!
وشاید لغزش های خرده نمای پیشین،
کفایت کند از برای خانمان سوزی ابدی.
افسوس که نمیدانم...
افسوس...
وگرنه هاشا که تمامتش را فاش می گفتم.
هاشا که راه را هموار می ساختم.
افسوس که نمی دانم..
افسوس...
سلام . زیبا بود .
جنبش مردگان !
شورشی بر خاک
زمین کلافه
پلیس خسته،
گاز اشک آور سودی ندارد:
مردگان فریاد می زنند
مارا از تعفن زندگان نجات دهید.
سارا
خسته شدم ،
از تمام خوبی ها و بدی ها
از صبح و بیداری ...
مانده ام در حسرت بیدار نشدن
پاره کرده
پاچه ی وجودم را ،
سگ هار همسایه
گرانمایه دوست صمیمی حامد
سپید شعری با تعابیر تازه ودلنشین بود
ایکاش شعر نو نیمایی اهنگین هن کار می کردید
..........................
هر کسی در کلبه ی تنهاییم پا می گذارد
یک جهان عشق ومحبت در دلم جا می
چون کویر تشنه ام اما به پیغام عزیزان
در دل من از محبت نقش در یا می گذارد
...........گرانمایه دوست بهتر از گلم
چقدر خوشحال شدم از حضور سبز ومعطرت..واینهمه اظهار لطف
ومحبت ودوستی که عنایت فرمودی..دوستیت پایدار
در مودر غزلت ونیمایی ت هم همین الان نظر دادم
وبعضی جاها اصلاح کردم...اگر تو اینئ قسمت نبود به قسمت غزل مر اجعه کن
قول بیو گرافی رو که داده بودم عملی کردم
خوشحال میشم سر بزنی
من تو را می خوانم ...
من تو با هر نفس ،
در هر کلام ،
پشت تمام بغض ها ...
می خوانم ،
گم می شود این همه دلواپسی
در یک مرور ساده بر خاطرات نوک تیز !
پ.ن :ای یاد توام مونس...در گوشه تنهایی....وی خاطرهات پونز...نوک تیز ته کف کفشم
خیلی خیلی قشنگ بود اما انگار اینبار دیر رسیدم
سلام من آپم البته سرم شلوغ بود یه کم دیر بهت گفتم ببخشید حالا زود بیا