-
خاطره
شنبه 27 آبانماه سال 1391 11:05
فقدان آماج بودن تنها نامی شاید به سادگی وجود یک نام و به دشواری مرور تمام لحظات پیشین اما. گرداگرد روزهای پیش رو سرشار از تلعلع مقدرات نبشته شرمسار تمامت مکدرات گذشته مملو از خواب آلودگی وجود تنها نامی که تلخ میگذرد از بازه ی باز ذهن . *** "برخیز" اینگونه فریادم میزند آن نام گهگاه "اینکه میگذرد کابوس...
-
تولد در دی
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 10:28
شلغم تلخ دیماه، حاصل شیطنت های نوروزی است. از بر به زیر کشیدهایم و از ثمر به ریشه. حسرت شکوفههای بهار و میوههای تموز آنک سرداسردِ بوران و تجمعات زیرزمینی! زورت که به آسمان نرسد. زیر زمین میرسی. و آنچه از تو در این گشادِ کبود رسوخ کند، خوراک گاو. ما از این دستیم.
-
جاذبه
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 09:56
پاییز بود، من نیوتن را ندیده ام وسیب سرخ جاذبه را نچیده ام پاییز بود ،چوبه آن دار و صندلی بالا برو، نیفت، بگو من پریده ام پاییز بود لرزش پاهای صندلی افتاد سیب،طعم خدا را چشیده ام پاییز بود٬ جاذبه یـعنـی: تـو روی دار بعد از تو دور جاذبه را خط کشیدهام پاییز بود،جاذبه یعنی دروغ محض شکل تو را معلق بی جان کشیده ام بین...
-
بهار خزانی
پنجشنبه 5 فروردینماه سال 1389 21:21
چه بگویم تبریک؟! در بهاری که فضایش چوزمستان سرد است، و درآن سبزی دلهای من و تو چو خزانی زرد است، هر چه نیکو بود و خفته در آن عزم خدا، بر تو و جمله عزیزانت بس مبارک بادا !!
-
رباعی بهار
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 15:34
امسال بهار دلمان گلگون است آلام فراغ از دو صد افزون است رنگ از بر و روی ماهی سرخ پرید در سفره به جای سبزه جام خون است پ.ن.: دلم گرفته.....
-
تفاله
شنبه 3 بهمنماه سال 1388 08:50
دستان کودکی فال فروش، و سوق دوباره به زباله دان ذهن. گاهی کودک، تنها تفاله جامانده از یک عشقبازی است ، زیر پل. انگار باید فال خرید. مطمئن باش این جبر است. از کودک فال فروش باید فال خرید. پ.ن.: نمی تونم بنویسم. انگار هر چی به ذهنم میاد دروغه.
-
طبیعت
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 09:33
هزاران باریک موازی ، و گاه منقطع. خاکستریهای برآمده در انبوه سبز، یادآورد صبح است ،در مهیب جنگل، و خنکای مه، بر بلندای تپه. در خم و پیچ دهلیزهای پر آب، شب فرا می رسد از پشت ، با خنجری در کمر. در تک تک لحظات جریان دارد ترس . آنک صدای شره آبشار و ملایمت نسیم ، بر گونه زخمی. سرانجام، زرد آتش، طیف امید است در سبز تاریک....
-
بهشت،زمین
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 08:55
یک نفر اینبار، می خواند ندایی را که نخستین است. یک بار و شاید یک بار برای همیشه، می خواند سرود نخستین را که پدر هم بی غرض فریاد کرد: "نه بهشت به انضمام قدغن، که زمین به انضمام آزادی" او می خواند سرود سر آغاز پدر را . و در پس پشت نگاهش، یک فریاد موج می زد: " آی داروغه ، بهشت جولانگاه ممنوعیت بود. اینک ،...
-
جسارت (برای حمزه غالبی)
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 09:51
رکود ، جمود ، و هنگامه ی جاهلیت. دل مشغولی همگان، آنک بت بزرگ و قربان کردن برگان پخمه. آنگاه، محمد پناه می برد به کوه، و حمزه، آزاد از بند تن، گلاویز با پلنگ، در راه رسیدن به مقصود... پ.ن.: مطمئنم که استوار خواهی ماند.....
-
چوپان و قصاب
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 08:47
چوپانان هم از آن دستند که قصابان. گله گوسپندان پروار و روزی چند قربانی ،در عوض آب و علوفه... و گهگاه تک قوچی رمنده ، سرشاخ با حصار آخور. تعویض چوپان ، نخستین جواب قصاب به اعتراض گوسپندان. و دیگر جواب ، فردا ، قوچ گستاخ تنها قربانی است. چندی بعد ، چوپان معذول محرک گوسپندان در اعتراض به قصاب، اینک جواب ، تعویض قصاب ، هم...
-
بزم شبانه
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 09:39
چه آرام جان می سپارد آن چکاوک سر زنده، و چه خاموش به سکوت مبدل می شود آن ندای آزادی، در این شب که همه بی پروا بر بامها رقصانند. هرچند بی طرف فریاد بر آورد : "آی مردم، من از این بام که اینک بر ایستاده ام، تلخی فردا را می چشم. می شورید از بهر که؟! می غرید از بهر چه؟! کدام هدف مهمل را از اینگونه استوار پا سفت کرده...
-
حرکت سبز
شنبه 23 خردادماه سال 1388 08:25
در منظر ما بانگ هزاران سبز است هنگامه سرخ بامدادان سبز است شمشیر ددان ز خون ما گلگون است برخیز که پیروزی یاران سبز است ******* سرخورده مشو اگرچه فردا دور است ابزار دوباره دست آن مزدور است دلبسته به هم در انتظار سحریم سبزیم اگر چه حرف حرف زور است ******* یک لحظه ز سعی و کار مأیوس مشو با راهروان خسته مأنوس مشو امید...
-
مجادله دلفینانه
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 09:44
یک شب... جانوری هوشیار در گوشم گفت: ما هرآنچه باید ، یافتیم و رفتیم. تو بمان و دنیای پر از نفت کش هایت . در جواب می شد گفت: ما هم بسیار یافتیم اما.... بایست ماند، و از خوبیها لذت برد . شرایط بدتری هم هست ، شاید زندگی در دلفیناریوم...
-
روابط
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 08:09
و تکرار خاطره ها اینبار ، تجسم خالی پوشالی است گُر گرفته از آتش هوس. لهیب معجزت یاران اینک آری تنوره ای است، سوزان. و خرده نانهای زیر پا ، ما حصل از این دست عشقهای فروزان. از چرکآب دروغ خیس که می شوی ، تازه، جهنم اطرافت را در میآبی.....
-
تفکر
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 09:24
تالاب ذهن ؛ و پرواز همیشگی اردکهای وحشی. هر از چند ،گاهی تک قویی سپید، بی هیچ دلیلی شاید، و یگانه تخمی مخلخل، سپس کوچ سالیانه ، واز دوباره سرنوشتی نامعلوم از برای تک جوجه تنها.... پ.ن.:این روزها زیاد رو به راه نبودم . همه به خاطر رفتارهای بدم ببخشید.
-
دو رباعی
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 09:19
از داغ و فراق روزگاران جستیم از باده شیرین سخنان سر مستیم گرهر نفسی به تلخ کامی بگذشت ب گذار که بگذرد که ما بگذشتیم ******* عیدی است که انگارنه انگارعیداست چون پیله بید بر نهالی بید است سخت است تحمل جدایی اما افسانه ابر را سپس خورشید است پ.ن.: بعد از یکی دو ماه دوری با رباعی برگشتم ... سال نوتون مبارک
-
تولد
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 09:52
میلادی سرد ، و بلند ، از قماش یلدا. من از اینگونه زاده شده ام. تلخی بادامی زیر دندان مادر در شب یلدا ، و شوق زودگذر هندوانه ای سفید از پس ذهن پدر ... با اینهمه جاده پیش رو را پس و پیش ، به پیش آهنگی در آمده ام. و تحمل را آوازی چندین باره از سر خوانده ام. که شاباش امشبم آری تنها امید است. تنها امید است که می ماند تا...
-
پاییز
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 08:30
زرد، تلنگر سرد پاییزی است ، بر پیکر نحیف گیاه . و نوای خش خش ، از این سپس از تبار خرد شدن برگ های خشکیده نیست، زیر پای دلباختگان جوان ، که تانگوی مرد فراشی است ، با جاروی ترکه ای در بر ، به یاد آورد جشن مهرگان نیاکان. زرد تلنگر سرد پاییزی است بر پیکر تمامی جانداران. تا به سبز اندر آیی ، در این بزم شبانه ، نظاره گر در...
-
هرزگی
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 09:17
شکوفایی تمامی لاله ها، با تکبری خونین. و از روی خودنمایی، برپایی سرخ اغلب شقایقها. و تک و توک هدفی پوچینه ، " واج آرایی قاف " . جویده شدن ، زیر دندان بزهای کوهی، پاداشی است ، نمایشی این چنین را. اگرچه تلخیم ، لیک پا بر جا. حدیثمان ،آری... اعاده ایست از حیثیت تمامی سبزینه ها، سبز باش، هر چند هرزه پنداشته شوی...
-
گردگیری
شنبه 11 آبانماه سال 1387 09:04
به باران مهر ، تن باید شست ، ز هر چه زشت . تقویم پیرار ، جام جم امروز اطرافیان. در راه بلوغ ، از شبنم متبلور بر گلبرگ نیز ، نبایست گذشت ،حتی... تو نیز گهگاه بپرداز به خانه درون. هر از گاه به خانه تکانی درون.
-
اراده
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 09:19
پای بر گرده امیال ، تمرین طاقت و ارادت را گاه چنان بست نشسته ام، که گویی سالهاست به فرقه صوفیانم. ممارستی بر عدم نیاز به تمامی خواهش های روز مره. گرسنگی را به زانو در آوردن ، سر آغازی است بر رام کردن تمامی هوس های درونی. و نه شاید ، که باید این حقیقت را همگان در یابند، پیش از آنکه خود را سخت در بند یابند. محرکی درونی...
-
حرفه
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 09:44
تفنن زیستن را گهگاه چنان زیسته ام که گویی زآغاز به شغل موروثی پدران زاده شده ام. و حرفه ای جز این شاید در توانم نیست از برای طلب نان شب...... و چه حرفه ای به حرفه ی مردن مشغولند همگان، در این زندگانی حیوانی..... در نهایت شرایط بحرانی.... طبق آمار ، هیچ گاه این راه را تا پایان طی نخواهم کرد، مگر احتمال ضعیف حادثه ای...
-
شیوه رندان
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 08:48
" هرکس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند " بیگانه و دوست را بگوئید هرچند خواهند دل بی غش ما را شکنند رازی است در این بازی خونین، کز آن بیگانه و دوست هردوشان بی خبرند این جام اگر چه تلخ زهر آلود است در نزد تمام رهنوردان چون قند سعی ایست...
-
زندگی
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 09:51
خاکستری محض ، و نا گاه ، لمس احساس وجود، و تلاش برای ایجاد بینایی. طریقتم اینک زیستن است ، و ایمانم تنها به زندگی است... در تصور همگان اینک، زندگی تنها تفاوتی است حجیم، میان زندگان و مردگان. زندگی اکنون شاید خوابی است عمیق، از برای مترسکهای پوشالی . که تمامی مردگان نیز هم اینک بر خوردارند از آن سراپا. عشق، کاملا زمینی...
-
فرهاد پیامبر مغموم
دوشنبه 10 تیرماه سال 1387 08:20
اینک وجدان بیدار، ماورای این نکته ی مبهم بشری؛ چگونگی تصمیم، در دو گانگی تعقل و عشق. و اغلب مسلط بر این دو ، صدگان هوس. عاشقانه ی افسانگان، فرهاد، به کوه کنی شهره ی عامیان و زهی سعی عبث در مسیر حرامیان. چونان اسیر چشم ظاهر،که باطن، نابینای دیدن حقایق، چونان چریدن گوساله در دشت شقایق. ایچنین تعلقات فانی را دیو باید...
-
پیامبر و شاعر
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 09:40
و چه تنگ ، در آغوش می کشد الهه ی همزیستی ، مرا در سکوت شبهای تنهایی. و چه مغرورانه از زنانگی مملو است، خدای این لحظاتم، از همان دست که خدای مریم سرشار بود از ذکوریت . شاید خدای آبستن زایش پیامبری نوین باشد... وچه دشوار است، باور پیدایش پیامبری نوین ، و آنهمه ی دگردیسی ها . و دشوار تر، آنکه پنهان کنی پیامبریت را از...
-
پاسخ
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 08:50
تقلای طفل سه روزه ، و پاسخ همیشگی " پستان ". " خدای " را نیز از همینگونه آموختند به ما. و در جواب همیشه خواهد رید پسرک به " کهنه " لا پا، از آن دست که ما نیز، به " ایمانمان " سر تا پا.... اما آنگاه که میان انگشت شست و پستان، از روی جبر ،گزینه ای برای مکیدن نیست، مسیح وار به زبان در خواهد آمد ، ذهن الکن نسل ما، به...
-
افسوس
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 08:42
شتاب در تصمیم ماورایی، و تزلزل در ایمان خدایی. آنک فریاد پیری زودرس، وآنک جنجال بیداری خفتگان و بانگ جرس. شاید که این بار، پیروز ماجرای دورن را در یابم، شاید تختگاه سلیمان را تصاحب کنم اینبار! وشاید لغزش های خرده نمای پیشین، کفایت کند از برای خانمان سوزی ابدی. افسوس که نمیدانم... افسوس... وگرنه هاشا که تمامتش را فاش...
-
هستی
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 09:10
هستم ، آنچه را باید باشم ، هم اکنون هستم . زندگی را همیشه بوده ام ، و امروز بیش از پیش . و هستم ، تمام هستی ام را اینک ، بی چون و چرای زندگی پیشین !!! بی وسوسه زیستی شرم آگین !!! هستی ام آغازی است بر زندگی ، آغازی است بر تولد ، و اکنون شاید پایانی ، تمامی یاد آورد های پیشین را !!!! آنچه اکنون تمامتم را فرا گرفته است ،...
-
بردباری
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 08:57
انگار هزار سال دلم دور مانده است بشکسته بارها و چه مغرور مانده است غم در سراسر جانم رخنه کرده است با این همه چه شاد و چه مسرور مانده است طعم صداقت یاران هرگز ندید شاید ازاین طریق ز عشقش دور مانده است سیلاب اشک که از دیده جاری است گویای نامه ی عشقی است، که ممهور مانده است میم متانتش چو به عشقم بیازمود، رد شد در امتحان...