بعد از یه سال و اندی ،باز هوای نوشتن به سر ما زد.اگه خوندینش و زبون من
اونقدر فهمیدنی بود که شما بفهمین ،چه خوبه که اونجور که باید باشیم...
و اینک؛
هنگامه شعله نفرت.
نفرین تمامی گلهای محبوبه ،
در برابر چشمان سرو.
آنگاهی که سایه را ،
چونان چتر در برابر شعله آفتاب می یابی ؛
گمان مبر دست پدرانه تقدیر را ملموسی ،
یا که عاشقانه طبیعت چهره نماست.
چه بسا پنجه اهریمن در کار،
و وقیحانه بوسه ابلیس جاری.
چو سالیان که پای سرو ،
در امان سایه روییدند محبوبگان.
و دریغ که روز بعد ،
دژ خیم ریشه اش خشکانید ریشه شان.
و شاید اینک ؛
هنگامه انتقام.
چه به دست دوست ،
چه با پنجگان دشمن.
هرزگان روییده در سایه سالیان سرو،
چه زالو وار مکنده اند،
شیره جان این سبزینه را.
تا به کی شاخه هایش در وزش هر نسیم،
لرزان آغاز طوفان و آذرخش ؟
چه تماشایی است شعله سرو،
و سوزانیدن هرزگان.
ودیدنی است رویش محبوبگان،
در آغوش نرگس زادگان،
در چله آفتاب.
سلام
معلومه کودوم گووری هستی؟ خوبی؟
خوشالم از این که دوباره راش انداختی. ایشالاه منم اشفته خیالو کم کم را میندازم.
فقط یه پیشنهاد شعراتو بگو از کجا دودر میکنی.
سلام داش حامد عزیز . ایشالا که حالت خوبه خوبه . چه عجب یه چیزی نوشتی . دمت گرم . زنده باشی . مهدی
مرسی قشنگ بود
زیاد!
من لین تینکر از سایت ایران اینجینیر اومدم
عالی!