دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

گل وارگی

کدامین خاکستر پروانه اینبار،
به پای دوزخیان شمع است؟
ز اشک وشمع، لجن زاری است
وهمچنان یکسویه ایست ،
دهلیز شمع،
به هیچستان وآغاز همه چیز.
تو هزار باره سوخته در دوزخی هنوز و
همگان به مذبحی انتظارند.
تب مسموت با شهودیان چه سود؟

بوران ازلت را ،
کدامین گرمای شهوانی عشق است ،
که بیداد است؟
زینگونه فغان پروانگان، ستیز است
با خود و دیگران شمعی.
دریغ از آن همه شرمی که بر گونِگانت سرخ است.
سزای شرمنامه را پایان نیست؟

چیست باعث سُخرگی ات ،
توسط گلهای مصنوعی؟
شتاب بی سببت زینگونه عصیانی را سبب است.
وزینگونه رمیدن آهوان را.
شکاریان نیز که در کمین انند،
یکی و فقط یکی را در سبب اند.
چه بسا هزار سالگی کماندار،
تا به دام اندر آید.

تو نیز چون گل نشسته باش ،
پروانه ات اندرآید به ربودن.
نظرات 1 + ارسال نظر
همراه جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:44 ب.ظ http://banooye-ordibehesht.blogspot.com/

سلام حامد عزیز .. از اینکه فرصتی پیش آمد تا دوباره نوشته های شما را بخوانم بی نهایتم خوشحالم .. اردیبهشتتان بهشتی باد .. یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد