دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

یاد مولانا

سلام
اینو کسی گفته که شاید اگر زود تر به دنیا اومده بود
یه پیغمبر می شد
مناسب این ایام دیدم وبراتون نوشتم(از محمد بلخی)


ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
معشوق همین جاست بـیایید بـیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سر گشته شما در چه هوایید؟

گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـار از آن راه بدان خانه برفـتیـد
یک بار از این بام بدین خانه برآیید

آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید
از خواجۀ آن خانه نشانی بنمایید

یک دستۀ گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن گنج شما رنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

خداییش افسوس هم داره


اثرشاملوبرمن

فردا ساعت 3 امتحان مدار مخابراتی دارم
می بینید چه قدر حالم خوب نیست؟!!!!
امتحان دارم ولی دوست دارم بنویسم!!!

پیش از من چه ناشیانه مردانی مردند.
وزمین را هر آنگونه سخت در نوردیدند.

وز تمام بی انتهاشان ماند یادی واینک من
آخرین و نمانده یاد ترینم!
وبی شک در سرآغازترینم!

صبر



باز هم آتش به جانم اوفتاد
تا بدانجا که دگر از نور آن،
تا ته دنیای بی معنی عدل و
آشنا با ظلم وبیداد وفغان را
می توانم دید زد.
دست بر بالای ابرو
چون عقاب بال گسترده به بالای درختی خشک
بایدم آن دورها را بنگرم.
وای بر ما مردمان مسلم
مؤمن به ذات
بی رگ از خوک کم تر

کودکی آن دورها
با فجاهت مرده است.
پوستش تیره بسان آسمان شب
ولی روشن ترک چون ماه،کز غم تیره است.

آن چنان پستان مادر را به لب دارد
که گویی سالهاست
لب به چیزی ترتراز اشک یتیمان بلادش،
یا که خون ممتد جاری به تاریخ فلک،
نسپرده است.

آری آری مرده است.
مادرش نیز این چنین است انگار.
سر کم موی خودش را بر در پشت سرش چسبانده است.

اگر او زنده است،
دل در هوس ساقی باقی دارد.
وگر او زنده است،
نفرین عمیق ابدیّت را انفاق نموده است،
به آنانکه نکردند انفاق.
یا به آنانکه شبی را راحت،
بی که اشکی ز سر حزن بریزند،
در بر معشوقهاشان خفتند.
زیر لب با خود خونین جگرو
کودک خونین دهنش،
با غم و شکوه و اندوه ز بیداد زمان می خندد!
می گوید:
"خنده را گفتند بر هر درد بی درمان دواست.
صبر،
صبر نیز آیا چنین است؟
یا که بیهوده به امّید دوای خویش،
صبر را ره توشه راهم نمودم .هان؟"